امروز از شبکه بهداشت تماس گرفتن، بخاطر تستی که تو سایت وزارت بهداشت زده بودم، که ببینن در چه حالم. روند و شرایطو گفتم. گفتن احتمال داره اوایل بیماری باشه. بمون تو خونه و اگه شرایط تشدید شد با این شماره تماس بگیر و فلان جا هم مراجعه کن.

 

+ صبح پیام داده خوبی بابا؟

این چند روز بیشتر از همه درگیر شرایطم بوده. گفت بعد دو روز نیای بگی حالم بده، گزارش دقیق به من بده. دیگه هر روز بهش کامل گفتم، اونم دستورات پزشکی داده. دیروز با کلی احتیاط اجازه داد برم دکتر.

اونوقت من نگران اون بودم. میگه نگران نباش عالم دست خداست، اگر بنابر گرفتنم باشه کسی نمی تونه مانع بشه اگر هم بنا بر نگرفتن باشه نمیگیرم.

همیشه همینقد مطمئنه و آروم.

 

+ جوجه رو امروز از بالکن رویت نمودیم. میگفت دلش تنگ شده. بعد دید نزدیکش نیستیم، گفت میخوام بیام بغلت. دیگه انقد تکرار کرد این جملات رو، بغض کرده بود. براش چند بار توضیح دادیم دکتر گفته بغلت نکنم چون مریضم. خوب بشم میام بغلت میکنم. ولی ظاهرش که میگفت هنوز قانع نشده. هر چقدرم باهاش حرف میزدم جواب خاصی نمیداد. ذهنش گیر کرده بود رو اینکه چرا نمیشه بیاد بغلم. باباش میگفت چند روزه بغض داره. جوجه کوچولوی من

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها